هنوز گهگداری دلم هوایش را میکند .
لبخند هایی که ازش به جا مانده در ذهن بی باورم نسبت به همگان خدا ، جامعه ، علم ، ثروت و موفقیت ؛ شیرین است یاد آوری لبخندش فقط لبخند نه خنده غم ، چیره دست بود ، می نوشت چه حساس بود روی کلماتی که به واسطه ی احساساتش کشف می کرد اون لبخند داشت ، لبخند او زیباست به نسبت لپ های درشتش در صورت گردش چشمان هوشیارش و انحنایی به نسب خط افق وقتی که زمین را برعکس ببینیم که هر چه میدیدیم تلخ بود یک سرباز ، رویای پایان خدمت ، برای ادامه زندگی شوخی ندارد یک کار اشتباهش از دید جناب سروان باعث می شود یک روز دیگر از عمرش را بگیرند به همین سادگی خفه شده زیر سکوت خفه کننده مردم ، که شلاقی به مراتب محکم تر و سوزان تر از دوره ی ابولحل است ، آن شلاق را نخورده ام ولی اعمالی که از ترس و وحم آن شلاق انجام می دهیم برابر است ، ناسزا نمیشنویم که روحیه یمان بهتر باشد و بهتر کار کنیم ، چه بخواهی چه نخواهی می‌گویند باید موهایت را کوتاه کنی چه چار چه چارده چه بیستو چهار ، کچل ، کچل است ، کچل خوب است اما به اختیار ، به اجازه طبیعت نه به طبیعیت از رئیس .
 همدل نمی شود با من ، ما در تضادیم لبخند خرم او کجا و من خانه خراب کجا ، کجا بروم دوستی نداشته باشم که در هر خانه ای میروم خانه ی من نیست ، دّر خانه ای که ماله ماست بوده ام خوابیده ام گریه کرده ام همین الان با دیدنش خندیده ام ، منتظری که پایش بمیرم تهدید نباشد لاقل به قضاوت قضبناکت مظلوم نماییست ، چشم هایت را حفظ شده ام چشمانت که زیر ابرو های هوشیار کننده است ، به این می گویی دلنوشته که دست نوشت من است و چرک نویس مغز کوچکم ، خودم اسم می گذارم این نه چرک نویس است نه دستنویس نه دل نوشته این قلب نویس است ، بدون سِر بدون جادو بی اَثر .

 


#PvF