در اخرین دم و بازدم هایم به عنوان انسان

تقریبا از دو کارم پشیمونم ، روزی که برای اولین و آخرین بار دل بستم و شبی که خودکشی نکردم

این ندا نجوا سکوت رو بر زبانم جاری کرده 

وسوسه های جنگیدن و دوباره تلاش کردن برای رسیدن به او ، تلاش های نیمه کره ی مغزمه که همیشه باهاش حرف میزدم ، برای دو دل کردنم اون میخواد به جریان زندگی برگردم اما این برام اصلا جالب نیست ، چند تکه خاطره ی خوش دارم که با وصله پینه به هم وصل شدند تا چند سانتی متر جلوتر پایم  روی دوش هوا نگذارم 

طراوت مرگ این بالا شکوفا میشه و ادم رو ترقیب به امتحانش میکنه در این برزخ ، مدام چنگ های نزدیکان به من تعنه میزند که این زندگی فقط مال تو نیست  ، حق مردن هم نداری ! چون ما زندگیمان را صرف تو کردیم 

گویا بالا این دیوار ، دیواری کوتاه تر من نیست شاید من شکست خورده ای هستم که حتی در خودکشی هم شکست خورده ...


#PvF